دیگ سفید میکنیم!

دلهای سیاه را سفید کنیم؟ مردم، شما که دیگهای آشتان را در این ایام سفید میکنید، آیا دیگهای
نقل شده است این حرف چنان دگرگونی و انقلاب در دلهای شنوندگان ایجاد کرد که مجلس یک تکان
خورد و صدای ناله و شیون از مجلسیان برخاست!
شیخ روز دیگری هم بالای منبر نشست و گفت: الان که از منزل به مسجد میآمدم، بین راه چهارپایی را
دیدم باری سنگین بر دوشش گذاشته بودند، آن زبانبسته نفسزنان آن بار سنگین را میکشید و میبرد،
دلم به حال آن حیوان سوخت، همچنان به او نگاه میکردم تا مقابل خانهای رسید و بار از دوشش
برداشتند. او که نفسی راحت کشید، نگاهی به من کرد، دید من با ترحم به او نگاه میکنم. به من گفت:
ای شیخ برو به حال زار خودت گریه کن! من که با هر زحمتی بود بارم را به مقصد رساندم و راحت شدم،
آنگاه فرمود: آری ای مردم، این الاغ است که وقتی کنار یک نهر آب میرسد و میبیند که نمیتواند از آن
عبور کند، قدم از قدم برنمیدارد اما تو ای انسان کنار جهنم سوزان میرسی بیپروا جلو میروی، آن
حیوان خود را به آب نمیزند اما تو خود را به آتش میزنی.
این سخنان به ظاهر ساده را گوینده از دلی پاک و نیتی صاف میگفت و شنونده هم با قلبی آماده و
حقپذیر میگرفت، دو سیم دل متناسب به هم میرسیدند و جذبه مغناطیسی دلهای پاک و نیتهای
صاف سبب تأثیر و تأثر میگشت و جرقهای میزد و روشنایی ایمان در جانها پیدا میشد. اما امروز چه