ما بی سلیقه ایم تو حاجات ما بخواه ورنه گدا طلب آب و نان کند

همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز سر این سفره‌ی تو حال و هوا مانده هنوز

ما بی سلیقه ایم تو حاجات ما بخواه ورنه گدا طلب آب و نان کند

همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز سر این سفره‌ی تو حال و هوا مانده هنوز

خوش سلیقه ها کجاند؟
کی سلیقش از امام زمان بهتره؟
آهای اونایی که ادعای خوش سلیقه گیتون می شه!
بیایید و ببینید ...
تو برای خودت آرزو کنی بهتره یا امام زمان برای تو؟
راستی برا خودت چه آرزویی داری؟
نویسندگان
پیوندهای روزانه
آخرین نظرات

۳۴ مطلب توسط «حسین اسماعیلی » ثبت شده است

دوشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۰۸ ب.ظ

دیگ سفید می‌کنیم!



در حالات مرحوم شیخ جعفر شوشتری -که از اعاظم علمای گذشته بوده- نقل شده است:

در شوشتر رسم بوده که ایام عید نوروز که مردم به تنظیف خانه‌ها و تعمیر و نوسازی وسایل زندگی 

می‌پرداختند، مسگرها که کارشان اصلاح ظرف‌های فرسوده بود در کوچه‌ها می‌گشتند و صدا می‌زدند: 

دیگ سفید می‌کنیم، دیگ سفید می‌کنیم. مقصودشان این بود دیگ‌هایی را که در طول سال‌ در خانه‌ها  

کارکرده و سیاه شده است بگیرند و سفید کنند. در آن ایام مرحوم شیخ جعفر روزی در میان جمعیت 

عظیمی منبر رفت، تا روی منبر نشست بعد از حمد و ثناء و صلوات فرمود:

«ایها الناس! قدراً نُبیّض، قدراً نبیض؛ 

ای مردم، ما دیگ سفید می‌کنیم، دیگ سفید می‌کنیم».

مقصودش این بود دیگ‌ دل‌ها بر اثر نافرمانی‌ها و بدعملی‌ها سیاه شده است، آیا وقت آن نرسیده که این 


دل‌های سیاه را سفید کنیم؟ مردم، شما که دیگ‌های آشتان را در این ایام سفید می‌کنید، آیا دیگ‌های 


جانتان نیاز به سفید کردن ندارد؟

نقل شده است این حرف چنان دگرگونی و انقلاب در دل‌های شنوندگان ایجاد کرد که مجلس یک تکان 


خورد و صدای ناله و شیون از مجلسیان برخاست!


شیخ روز دیگری هم بالای منبر نشست و گفت: الان که از منزل به مسجد می‌آمدم، بین راه چهارپایی را 


دیدم باری سنگین بر دوشش گذاشته بودند، آن زبان‌بسته نفس‌زنان آن بار سنگین را می‌کشید و می‌برد، 


دلم به حال آن حیوان سوخت، همچنان به او نگاه می‌کردم تا مقابل خانه‌ای رسید و بار از دوشش 


برداشتند. او که نفسی راحت کشید، نگاهی به من کرد، دید من با ترحم به او نگاه می‌کنم. به من گفت: 


ای شیخ برو به حال زار خودت گریه کن! من که با هر زحمتی بود بارم را به مقصد رساندم و راحت شدم، 


اما تو با این کوله‌بار سنگین گناهان کی و چگونه به مقصد خواهی رسید تا راحت شوی؟!

آنگاه فرمود: آری ای مردم، این الاغ است که وقتی کنار یک نهر آب می‌رسد و می‌بیند که نمی‌تواند از آن 


عبور کند، قدم از قدم برنمی‌دارد اما تو ای انسان کنار جهنم سوزان می‌رسی بی‌پروا جلو می‌روی، آن 


حیوان خود را به آب نمی‌زند اما تو خود را به آتش می‌زنی.



این سخنان به ظاهر ساده را گوینده از دلی پاک و نیتی صاف می‌گفت و شنونده هم با قلبی آماده و 


حق‌پذیر می‌گرفت، دو سیم دل متناسب به هم می‌رسیدند و جذبه‌ مغناطیسی دل‌های پاک و نیت‌های 


صاف سبب تأثیر و تأثر می‌گشت و جرقه‌ای می‌زد و روشنایی ایمان در جان‌ها پیدا می‌شد. اما امروز چه 


عرض کنم که گوینده و شنونده در چه وضع و حالی هستیم.


برگرفته از خبرگزاری فارس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۲ ، ۲۲:۰۸
حسین اسماعیلی
پنجشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۰۷ ب.ظ

غمـــار بـــاز....




خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش

بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

تو به مرگ و زندگانی هله تا جز او ندانی

نه چو روسبی که هر شب کشد او بیار دیگر

نظرش به سوی هر کس به مثال چشم نرگس

بودش زهر حریفی طرب و خمار دیگر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۰۷
حسین اسماعیلی

دخترک رو به من کرد و گفت : واقعا آقا ؟!


گفتم : ببخشید چی واقعا ؟!

گفت : واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد !
... 

گفتم : بله

گفت : اگه آره ، پس چرا پسرایی که از ما ها خوششون میاد 

از کنار ما که میگذرند محو ما میشن، 

ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که

 رد میشید فقط سر پایین میندازید و رد میشید!

گفتم : آره راست میگی ، سر پایین انداختن کمه !

گفت : کمه ؟ ببخشید متوجه نمیشم ؟

گفتم : برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا (سلام الله علیها) ،

باید زانو زد حقا که سر پایین انداختن کمه ...

گفت: آره تو راست میگی ...
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۵۰
حسین اسماعیلی
شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۴۵ ق.ظ

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

رفقای اخراجی ها کجایید؟؟؟


داش مجید سوزوکی ها . . .

بیژن قالپاق ها . . . 

داش مصطفی ها . . .

کجایید شما رفقای اخراجی با معرفت؟؟؟

اینجا حاجی گیری نوف ها بدجوری دور برداشته اند،در این میدان نبرد انتخابات و بعد اون . . .

داش مجید کجایی؟ اینجا میدان مین خطرناک تری هست و یاوری نیست. . .

بچه های لحظه های پرواز بیاید اینجا آقا تنهاست . . .

سبک بالان عاشق کجایید؟؟

اینجا ولایت تنهاست . . .

کجایید که ثابت کنید مردان لحظه های سخت شما بودید نه این گری نوف ها . . .

کجـــــایید این میدان نبرد ، مـــرد با دل و جگر دار میخواهد

"رهبرمان سید علی یاور واقعی میخواهد"

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۴۵
حسین اسماعیلی
سه شنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۲، ۰۳:۵۰ ب.ظ

مـُــــــــــــد

تو یکی از فضای مجازی داشتم چرخی میزدم این مطلبو دیدم برام جالب بود::

حسین عباسی فر از فعالان حزب اللهی شبکه های اجماعی در صفحه

شخصی خود نوشت:

یه خانومی رو تو خیابون (میدان ولی عصر به سمت بلوار کشاورز) دیدم و

بهش گفتم خانوم میشه چند دقیقه وقتتون رو بگیرم!

گفت بفرمایید... لباسها و وضع پوشش زننده ای داشت...اما خیلی با ادب

بود... گفتم سوال من مذهبی نیست...اقتصادیه! چون رشته من اقتصاده و

دارم در مورد مد به عنوان یکی از ابزارهای اقتصادی تحقیق میکنم. گفت

بفرمایید فرقی نمیکنه! گفتم شما برای انتخاب خودتون ارزش قائلید؟ (انتخاب

اولین مفهوم اقتصادیه که در علم اقتصاد مطرح میشه) گفت صد

البته...کسی که برای خودش ارزش قائل باشه باید برای انتخابشم ارزش

قائل بشه گفتم: برای سلیقه خودتون چطور؟ اهل تقلید هستید؟ گفت: اونم

مثل انتخابمه...فرقی نمی کنه... اصلا دوست ندارم از کسی تقلید کنم...

گفتم: حالا میشه دو تا سوال دیگه بپرسم گفت: بله گفتم: وقتی رفتید تو

فروشگاه برای خرید لباس؛ به جز این مدلی که پوشیدید (ساپورت) مدلی

دیگه ای هم بود؟ گفت: خیلی کم... رنگهای محدود و به درد نخور! تقریبا

همه جا این مدل، مده! گفتم: خب حالا میشه بفرمایید چطور برای انتخاب

خودتون ارزش قائلید در صورتی که یک گزینه بیشتر برای انتخاب نداشتید و از

قبل دیگران براتون انتخاب کردند؟ گفت:... (چند ثانیه ای سکوت): خب این

مدل مده دیگه! گفتم: شما گفتید برای سلیقه خودتون هم ارزش قائلید و

اصلا دوست ندارید از کسی تقلید کنید... گفت: بله گفتم: میشه بپرسم چرا

همه خانومهایی که اطراف ما هستند مثل شما پوشیدند؟ شما از اونها

تقلید کردید یا اونها از شما؟ (مثل اینکه یه چیزی محکم خورد تو سرش...)

سرش رو انداخت پایین و شروع کرد به فکر کردن... گفتم: فقط میخواستم

بدونی هیچ منطق عقلی پشت سر مد نیست...و کسی که از مد تبعیت می

کنه برای عقل و انتخاب خودش هیچ ارزشی قائل نیست! همینطوری که

داشتم می رفتم نگاش کردم... دیدم هنوز وایستاده داره فکر میکنه...




۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۵۰
حسین اسماعیلی
سه شنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۲، ۰۳:۳۲ ب.ظ

مثل ماهی

دلم میخواهد


بخوابم....


درست مثل ماهی حوضمان


که چندروزی است


روی آب خوابیده است...





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۵ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۳۲
حسین اسماعیلی
سه شنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۵۹ ب.ظ

دلم برای صحن وسرای حسین (ع) تنگ شده است

مختصرے از نوشتـﮧ شهید احمد مختارے:



بخدا سوگند کـﮧ دلم براے صحن و سراے حسین(ع) 

تنگ شده است


کربلا


نمےدانم کـﮧ دیدارت نصیبم مےگردد یا نـﮧ؟


نمےدانم کـﮧ اول بـﮧحسین(ع) مےرسم یا بـﮧ قبر

حسین(ع)؟


ولے اے کربلا تو مےدانے


مےدانے کـﮧکربلا جاے کیست....


ولے من نمےدانم ، دوست دارم کـﮧ بدانم


خدایا توفیق بده کـﮧ بشناسم کربلا و حسین(ع) را 

و بدانم راه حسین(ع) را...



کربلا
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۵۹
حسین اسماعیلی
يكشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۸:۰۴ ب.ظ

یه دیقه بیا پائین

خدایـــــــــــــــــــــــــــا . . .


اینکه میگی از رگ  گردن نزدیکتری و این حرفا ،


در سطح  شعور و درک  من نیست 


یه دیقه بیا پائین ،


.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بغلم کن...



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۲ ، ۲۰:۰۴
حسین اسماعیلی
يكشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۷:۵۸ ب.ظ

چروک می شیا!!!!

خودتان را در قلب هیچ آدمی نچپانید؛


جا نمی شود...


فقط  چروک می شود!



 !

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۵۸
حسین اسماعیلی
يكشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۷:۴۳ ب.ظ

برام دعا نکنید!

مادر جان 


یه خواهشی از شما دارم، شما رو به بی بی فاطمه زهرا_سلام الله علیها_ برام دعا نکنید!



آیه الکرسی نخونید! به خدا همین که خمپاره ها زمین می خورن،


 همهکسانی که دور و برم هستند، به خاک می افتند اما من حتی یه خراشهم بر نمی دارم.


روزهای بعد از شهادت، پیرزن به قبر پسرش گلاب می پاشید و
 می گفت:


دیدی نخوندم عزیزم، دیگه برات آیه الکرسی نخوندم پسر گلم...

و بعد روی قبر بقیه شهـــــــدا هم گل می گذاشت و می رفت...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۴۳
حسین اسماعیلی